ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı
ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı

ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı

تبریک عید

چند ات  اس برای تبریک عید گذاشتم که وقتی یکی بهتون اس داد دهنتون یه متر وانشه که حالا چیکار کنم چی جواب بدم  

خودمم اسم هر کدومتونو جلوش نوشتم  براتون ارزوی اینا رو دارم

ادامه مطلب ...

دوست

این یه مطلب برا دوسته  از ۸ بهشت حتما دانلود کنید بعد بگید برا دوستاتون از کدوم دوستایین؟؟؟؟؟؟؟ 

دانلود

نجات

یه سوال اساسی: 

اگر دو نفر لبه پرتگاهی باشند کدومشون رو نجات میدی !؟
اونی که خیلی دوستش داری ؟
یا اونی که خیلی دوست داره ؟

خاطره ها

منم سال ۹۱ رو برای همتون سال خوبی ارزو میکنم امیدوارم سالی باشه که نمیگم به همه ارزو هاتون اما به اکثرش برسید به خصوص دوستای عزیزم که دوست دارن تونمونه یا تیزهوشان قبول بشن   

منم دلم میخواد حرفای اما روتکرار کنم از منم اگرخاطره خوب یا بد دارید بگید در ضمن دلم میخواد خصوصیات خوب یا بدمم بگید که اونایی که بده رو بدم صاف کاری 

هی میگم این رشت شهر مزخرفیه بیا اما از همین الا زده توکار هوای ۲نفره جمع کنین خودتونو 

در ضمن تو عید نرین هوای ۲نفره بخوره به کلتون دوستاو مدرسه و اپ کردن یادتون بره هاااااااااااااااااااااا وگرنه چهاردهم تا میخورید میزنمتون پیشاپیش سال نوتون مبارک دلم براهمتون تنگ میشه البته از ندیدن بعضی ها خیلیم خوشحالم  سر سال تحویلم یادتون نره دعام کنیددددددددددددددددددددددددد  نمونه یا تیزهوشان قبول شم

دوست

دوست 

من دلم میخواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

بر درش برگ گلی میکوبم

روی آن با قلم سبز بهار

مینویسم:خانه ی دوستی ما اینجاست.

تا که دیگر نپرسد سهراب

خانه ی دوست کجاست؟

سهراب سپهری

 

خلاصه توایلایت

بلا سوان یک دختر 17 ساله است که با بقیه هم سالانش یکمی تفاوت داره.پدر و مادرش وقتی خیلی کوچیک بود از هم طلاق گرفتن و اون با مادرش توی شهر آفتابی و شلوغ فینکس در ایالت آریزونا زندگی میکرد ، تا وقتی که مادرش دوباره ازدواج کرد و بلا تصمیم گرفت بره پیش پدرش در شهر کوچک و همیشه بارونی فورکس زندگی کنه.در دبیرستان بلا با ادوارد کولن آشنا میشه ، کوچیکترین عضو کولن ها - خانواده ای عجیب که مردم اونجا خیلی بهشون نزدیک نمیشن - رفتار ادوارد با بلا خیلی عجیب و زننده است در اول ، طوری که بلا فکر میکنه چیکار کرده که ادوارد اینقدر ازش دوری میکنه و متنفره.بعد تصمیم میگیره به ادوارد کولن ِ جذاب و خوش قیافه اهمیتی نده.

تا اینکه روزی ادوارد بلا رو به طرز فوق العاده ای از مرگ تو یه تصادف نجات میده.اون یهو کنار بلا ظاهر میشه و ماشین رو با دستش نگه میداره.بلا سعی میکنه بفهمه ادوارد چطوری تونست اون کارو بکنه ولی ادوارد همچنان ازش دوری میکنه...تا اینکه بلا متوجه میشه ادوارد و خانواده اش خون آشام هستن.البته نه اون خون آشام هایی که ما میشناسیم! کولن ها برای ادامه  زندگیشون انسان ها رو نمیکشن و فقط گاهی حیوانات رو شکار میکنن.

کم کم بین ادوارد و بلا رابطه عاطفی قوی شکل میگیره و همه چیز وقتی سه تا خون آشام دیگه - لورانت ، ویکتوریا و جیمز -  وارد شهر میشن تغییر میکنه.این خون آشام ها انسان ها رو شکار میکنن و حالا برای پیدا کردن غذا به فورکس اومدن و متوجه بلا میشن...و کولن ها زندگیشون رو به خطر میندازن تا بلا رو نجات بدن.


استفانی مه یر گفته که سیب روی جلد کتاب میوه ممنوعه کتاب تورات رو نشون میده ، و نماد عشق بلا و ادوارد به هم دیگه است.و همچنین نشون دهنده ی آگاهی بلا از اینکه چه چیزی خوبه و چه چیزی شیطانیه هست و انتخاب اون برای داشتن  این میوه ممنوعه - ادوارد - یا انتخاب اینکه دیگه اونو نبینه. 

رسیدنش مبارک

اصغر فرهادی در سکوت کامل خبری رسانه ها تا ساعاتی دیگر عازم تهران میشود اصغر فرهادی با پرواز ایران ایر از طریق فروگاه اورلی پاریس به تهران سفر خواهد کرد و بنا بر اطلاعات پرواز این فرودگاه، ساعت 22:25 جمعه 19 اسفند بوقت محلی وارد فرودگاه امام تهران خواهد شد. 




بی کار

عجیب ترین جمله در زبان انگلیسی

این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود٬ کلمه دوم دو حرفیست٬‌ چهارم چهار حرفی… تا بیستمین کلمه بیست حرفی.

نویسنده این جمله یا مغز دستور زبان بوده یا بی کار:

 

 

I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancing indecipherability, transcendentalists  intercommunications  incomprehensibleness.

ترجمه جمله:

نمیدانم این دکترهای خانوادگی این دست خطهای گیج کننده را از کجا کسب میکنند.با این حال سواد پزشکی انها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران کرده و بر غیر قابل کشف بودن انها ( دست خط ها) برتری میجوید.

فقط واسه رابین

 

 ریحانا عشق رابین 

خواننده آهنگ موفق «چتر»قبول دارد که از تنها و مجرد بودن متنفر است و خیلی دوست دارد یک شریک زندگی مهربان برای خودش پیدا کند.او گفت:»من یک دختر تنها و مجرد هستم . من از این موضوع اصلا» خوشحال و راضی نیستم و از این شکل زندگی کردن لذت نمی برم. زندگی مجردی واقعا» غیر قابل تحمل است.»

«وقتی که تنها نیستید و همسر یا شریک زندگی دارید ، همیشه دلتان می خواهد تنها و مجرد باشید اما باور کنید مجرد بودن اصلا» خوب نیست. من در طول زندگی ، چیزهای باوز نکردنی و بی نظیر بسیار زیادی را تجربه کرده ام اما همه ما نیاز داریم تا در طول زندگی با یک نفر آشنا شویم زندگیمان را با او شریک شویم و من احساس می کنم این همان چیزی است که من در حال حاضر در زندگی خود کم دارم.»این خواننده جوان و محبوب اخیرا» فاش کرد که علت اصلی حضور او در مراسم » جوایز موسیقی بریتانیا» ،دیدار با خواننده مورد علاقه اش ، آدل، بود.«واقعیت این است که من بخاطر دیدن آدل به مراسم اهدای جوایز بریتانیا آمدم . شرکت در این مراسم و اجرای برنامه در آن اصلا»برایم اهمیت نداشت ، فقط دیدار با آدل برای من مهم بود.»» آدل نمی داند که علاقه من نسبت به او چقدر عمیق و زیاد است . او همیشه فقط علاقه ظاهری مرا می بیند و اصلا» نمی داند تا چه حد برای من با ارزش است.» خیلی سخت است که بگویم کدام آهنگ آدل را بیشتر از بقیه دوست دارم . آخرین آلبوم او با نام » ۲۱»، آنقدر روی من تاثیر گذار بود که بعضی وقتها خودم را مجبور می کردم که دیگر به آهنگهای آن گوش ندهم زیرا گوش کردن به این آهنگها واقعا» مرا افسرده می کرد.»

اخی دلم براش سوخت ولی ازش خوشمم اومد

 

 

اوج اسکول بودن یه کشور اینه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!

اوج اسکول بودن یه کشور اینه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!! 

مسابقه دوی 100 متر با کفش پاشنه بلند به مناسبت روز زن در شانگ های-چین


دختری که با تصویرش شما را جادو می کند!!

30ثانیه بر روی ستاره قرمز رنگ خیره شوید. سپس روی یک دیوار یا کاغذ سفید نگاه کرده و مرنب پلک بزنید. نتیجه جالب خواهد بود!

 

اوج عشقه ها........... یاد یگیرید

یک مردم تایلندی به نام «چادیل دفی» طی پیامی از دوستان خود دعوت کرد تا روز ۴ ژانویه در مراسم ازدواج خود و همسر مرده اش حضور پیدا کنند.
این ازدواج چند هفته ی قبل و در یکی از مناطق شمال تایلند صورت گرفت. در این مراسم چادیل ۲۸ ساله با جسد نامزدش «سارینا کامسوک» که وی قبل از مرگ ۲۹ سال داشت ازدواج کرد.
گفتنی است سارینا بر اثر سانحه ی تصادف در شب سال نو میلادی به شدت زخمی شده و به یکی از بیمارستانهای تایلند منتقل شد اما به دلیل ازدحام جمعیت دیر به ICU منتقل شده و جان خود را از دست داد.
 
 این خبر بر روی شبکه های اینترنتی به سرعت گسترش یافت و هزاران نفر با ارسال پیامهای مختلف با این داماد تایلندی ابراز همدردی کردند. این دو قرار بود پیشتر ازدواج کنند اما به دلیل ادامه تحصیل چاریل به تعویق افتاده بود.
 
 

توایلایت

میخوام به ترتیب زندگی نامه بازیگران تو ایلایتو بذارم اگه خوبه بگید تا به این کارم ادامه بدم اول اینکه توایلایت یهسری کتاب های توایلایتTwilight Series 4 تا کتاب فانتزی/رومانس خون آشامی (!) هستن که نویسنده اش خانم استفانی مه یر Stephenie Meyer هست.اولین سری از این کتاب ها ، Twilight (که در ایران به اسم "شفق" ترجمه شده) هستش که اولین بار در اکتبر 2005 به بازار اومد که با استقبال خیلی زیادی رو به رو شد و جایزه های مختلفی رو هم دریافت کرد.از جمله کتاب منتخب نیویورک تایمز ، بهترین کتاب سال از طرف پابلیشر ویکلی و پرفروشترین کتاب سال نیویورک تایمز.

داستان توایلایت در مورد دختری 17 ساله به اسم بلا سوانه Bella Swan که وقتی میره پیش پدرش در شهر کوچک و بارونی فورکس Forks زندگی کنه عاشق یک خون آشام به اسم ادوارد کولن Edward Cullen میشه و زندگیش به خطر میفته...

توایلایت تونسته طرفدارای زیادی رو در سراسر دنیا پیدا کنه و 20 میلیون نسخه تو ایالات متحده آمریکا فروخته و 5 میلیون نسخه در کل ج

هان ، و به 37 زبان مختلف هم ترجمه شده.خیلی ها این سری کتاب ها رو با هری پاتر ِ جی.کی رولینگ مقایسه میکنند ولی در واقع نوع داستان و نثر کتاب ها واقعا" با هم تفاوت داره.

چهار جلد توایلایت به ترتیب 1.Twilight (شفق) 2.New Moon (ماه نو) 3.Eclipse (گرفتگی) 4.Breaking Dawn (سپیده دم شکسته) هستن. 

اینم یکی از صحنه های فیلم قسمت ۲ماه نو 

 

این دختره عشق منه

چت

دختر: سلام خواهش میکنم! Asl pls ؟

پسر: تهران/وحید/۲۶ و شما؟

دختر: تهران/نازنین/۲۲

پسر: چه اسم قشنگی! اسم مادربزرگه منم نازنینه!

دختر: مرسی! شما مجردین؟

پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟

دختر: نه منم مجردم! راستی تحصیلاتتون چیه؟

پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT دارم!!! شما چی؟ 

دختر:: من فارق التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سرین فرانسه هستم.!!! 

پسر:WOW چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشبختم.!

دختر: مرسی منم همینطور! راستی شما کجای تهران هستین؟

پسر: من بچه تجریشم! شما چی؟

دختر: ما هم خونمون اونجاس! شما کجای تجریش میشینید؟

پسر: خیابون دربند! شما چی؟

دختر: خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟

پسر: خیابون دربند ، خیابون……..کوچه……….پلاک……… ، شما چی؟

دختر: اسم فامیلیه شما چیه؟

پسر: من؟ حسینی! چطور! 

دختر:چی وحید تویی؟خجالت نمیکشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت میخوای بری

قسطای عقب مونده ی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

پسر: عمه مولوک شمایین!؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!

دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده….. ، آخه می دونین…………

دختر: راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟ میدونم به فریده چی بگم

پسر: عمه جان! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکنه! عوضش منم به عمو فریبز چیزی نمیگم

دختر: اوووووووم خب ، باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا

پسر: باشه عمه مولوک بای…….!!!

مرگ

گاه می اندیشم،خبرِ مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟

ان زمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی ، روی تو را کاشکی میدیدم

شانه بالا زدنت را _بی قید_ وتکان دادن دستت که ،ـ مهم نیست زیاد_

و تکان دادن سر را که،

-عجیب عاقبت مرد؟          

افسوس!     

کاشکی میدیدم!

من به خود میگویم:

(چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

اتش عشق تو خاکستر کرد)

تبریک

من نگم هیچکس تو این وبلاگ نمیگه که

جدای نادر از سیمین اسکار روهم برد

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تلوزیون ایرانم که اصلا به روی مبارک نیاورد

 تبریک میگم

مادر زن

مادر زن


زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.

یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: "متشکرم! از طرف مادر زنت"

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: "متشکرم! از طرف مادر زنت"

نوبت به داماد آخرى رسید.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

امّا داماد از جایش تکان نخورد.

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.

همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: "متشکرم! از طرف پدر زنت"

فیلتر

من قول داده بودم راجب اسمشو نبر(۲۵بهمن) بنویسم میترسم اسمشو بیارم وبلاگ مارم فیلتر کنن برداشتن تمام سایت های مربوط به این موضوع رو فیلتر کردن اخه این چه کاریه؟؟ 

قرار بود بگید که شما تو این روز چه هدیه ای واسه کسایی که دوسشون دارید میخرید ودوست دارید چه هدیه ای بگیرید خواهشا این دفعه رو دیگه جواب بدید 

منم میلاد باسعادت خاتم النبین حضرت محمد مصطفی(ص) رو به همه ی مسلمانان جهان تبریک میگم 

بین شیعه و سنیم فرق قائل نمیشم یه وقت فیلتر نکنید

سکوت

لجم می گیرد، می دانم اگر تا صبح هم این سوالها را تکرار کنم، باز هم جوابی نمی دهی با حرص داد میزنم:

- لجباز یکپای کچل!

 شب ادامه دارد و جوابت همچنان سکوت است و سکوت! 

سکوتت این بار خیلی طولانی شده. بدون اینکه نگاهت کنم ـ مثلا قهرم ـ با لحنی که دلخوریم را نشانت بدهم میگویم:

- اگه حرف نزنی میرما!

خمیازه عمیقی میکشی، دهانت تا انتها باز می شود جوری که فکر میکنم همه ماه را یکجا می خواهی ببلعی.

 

وقتی کنار تو بودم مترسک! دنیا برایم دوست‌داشتنی‌تر می‌شد. ترسم از بین می‌رفت و جایش را هزاران سؤال عجیب‌و‌غریب می‌گرفت که همیشه برایشان جواب داشتی. اما حالا در زندگیم چیزی گم شده است. نه سؤالی دارم و نه کسی که برایش پاسخی داشته باشد. مثل اینکه چیزی که از آن می‌ترسیدم بر سرم آمده است. من بزرگ شده‌ام مترسک!  

این تکه هایی از نوشته سکوت بود 

بقیشو گذاشتم تو ادامه مطلب 

خودم امروز اینفدر حرص خوردم که چرا حرف زدم نمیدونم این چطوری جلوم ظاهرشد

ادامه مطلب ...

اخه فرق اینا چیه؟؟

میشه به من بگین فرق عشق ودوست داشتن 

هم کلاسی با یه دوست 

دوست دارمو  در عمل دوسش نداشته باشی  

 فرق این جمله ها با هم چیه

همیشه از کجا میفهمید کی دروغ میگه کی راست ؟

 به خدا من که گیج گیجم 

جدیدا تو همه کارام خنگ شدم