ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı
ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı

ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı

memories

میدونم دیر شده ولی حالا خیلی هم دیر نیست... 

به امید اینکه از صاحبش خبری بشه... 

   

البته اون شعر مانتوی خزی مال خودمه ها....البته خودتون میدونید... 

دلم تنگتونه... 

جدی میگم... 

راستی خیلی بی معرفتین...همتون.... 

دیدین گفتم که اخرش فقط خودم میمونم... 

باز دم الیا و اما وپروفسور گرم....

نظرات 6 + ارسال نظر
پروفسور شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:37 http://25farary.blogsky.com

آی گفتی!
صاحبش خیلی سرحال و سالم و طبق معمول ... .
یه انشا هم نوشته بود با موضوع یک زنگ کلاس, خیلی قشنگ بود, ببینم اگه میدتش تو وب بنویسم!

به اون نکبت بگو خودش بیاد تو وبلاگ نکبتوووو

سام یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:35

تو مرورگر من که هییییییییییییش عکسی نشون داده نمیشه ازین پستت

خب...من چیکار کنم!

مهتاب پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:34

سلام !چطوری؟خوش میگذره دوستم؟خیلی کار خوبی کردی شعرا رو گذاشتی!مرسی!

بدون بچگونه حرف زدن تو خوش نمیگذره که...

مریم پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 http://مریم

خسته نباشی . اگه می تونی سوال هایی رو که طرح کردم رو هم بزار خیلی دلم باسه همتون تنگ شده . انشائی که نوشتم هم براتون می زارم

چششششششششششششششششم

مسی پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:55

بی شور منم هستم

دلم تنک شده زیاد

اره جون عمت

مسی یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:15

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد