ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı
ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı

ıllıllı25ⓕⓐⓡⓐⓡⓨıllıllı

ایستگاه آخری نیست

.....

سخته خیلـــــــــی سخته...

اینکه باهات بازی بشه ....

اینکه همیشه هر کس از راه برسه خردت کنه و بره....

این منم...

یه بازی خورده تنها....

یه آدم مسخره و ....

اما حالا آمادم ...برای همه چی....

میخوام برم...

میخوام یه بار چشمامو ببندم و دیگه باز نکنم...

پس این استگاه آخر زندگی کی می رسه؟؟؟

قطار داره همچنان میره....انگار آخری نداره..

یک راه بی پایان.....

هر کس میخواد زود تر پیاده بشه دستش بالا....


منم دستم بالائه.... تا کی جواب بگیرم....خدا میدونه


نظرات 6 + ارسال نظر
پروفسور پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 16:06

چه قدر عجله داری؟
از پنجره بیرونو نگاه کن، حالشو ببر!

بیرون چیزی نیست جز بیابانی خالی از حس سبز زندگی....

S.S.T جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 http://25farary.blogsky.com

پروفسور جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:31 http://happy.iran.sc

همون بیابون قشنگیای خاص خودشو داره؛ اگه بخوای، میتونی زیباییشو درک کنی.

فقط باید بخوای

امیدی به نگاه کردن ندارم.....
یا حتی توانشو...

الیا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:29

منم

پروفسور شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:41


حالا من هی میخوام امید بدم تو نذار!

امید؟؟؟؟
واژه ی غریبیه....

eli شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:16

با این چیزایی که نوشتی احساس می کنم یه بدبخت تمام عیاری

شاید باشم.....شایدم نباشم.....شاید حرفام راست باشه.....شاید همینجوری باشه....کی میدونه؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد