باز ای تابه خود نیازم بینی بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو مرا کی زنده رها کند که بازم بینی
هر روز دلم در غم تو زارتر است وز من دل بی رهم تو بی زارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت از ته وفادارتر است
برمن در بد بسته میدارد دوست دل را به عنا شکسته میدارد دوست
زین پس منو دل شکستگی بر در دوست چون دوست دل شکسته میدارد دوست
من درد تورا زدست اسان ندهم دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صدهزار درمان ندهم