-
میدونی اسمت به ژاپنی چی میشه؟؟
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 02:43
اسمتون به ژاپنی چی میشه؟؟ با استفاده از معادل سازی انگلیسی به ژاپنی میتونید متوجه شین اسم شما به ژاپنی چجوری خونده میشه… A – ka B – tu C – mi D – te E – ku F -l u G – ji H – ri I – ki J – zu K – me L – ta M – rin N – to O – mo P – no Q – ke R – shi S – ari T – s U – do V – ru W – mei X – na Y – fu z – zi لینک زیر هم...
-
جالب
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 14:49
یه پدری بود که یه پسر داشت.پسر همیشه تو کار های مزرعه به پدر کمک میکرد،ولی امسال نمی تونست به پدرش کمک کنه چون توی زندان بود. پدرش براش یه نامه مینویسه .بهش میگه تو همیشه بهم کمک میکردی و زمینارو شخم میزدیم ولی حالا که تو نیستی منم نمیتونم کار کنم و پولی بدست بیارم ..................... کاش تو بودی و بهم کمک میکردی....
-
عشقا ی امروزی
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 03:00
همه گفتن:عشقت داره خیانت می کنه گفتم:می دونم گفتن:این یعنی دوست ندا ره ها !!!!!!! گفتم:می دونم گفتن:احمق یه روز میزاره می ره تنها می شی!! گفتم :می دونم! گفتن:پس چرا ولش نمی کنی؟.. گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
قلب سوخته ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 02:44
بدترین درد آن است که برای توقف ریزش دانه های اشکت لبخند بزنی ******** هیچ کس ندانست کوه چون سنگ بود تنها شد،یا چون تنها شد سنگ شد!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ******** خنده هایم شکلاتی شده اند زیادی خالص!!!!!!!!!!!!!!! تلخ تلخ ....!!!!! ******** امشب خسته تر از هرروزو شبم ... کاش میشد گوشه ای از آسمان مینوشتم خدایا امشب خیلی...
-
بگذرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 01:44
مرداب به رود گفت چه کردی که زلالی ؟ گفت :گذشتمممممممممممممممممممممممممممممممممممم
-
خدایا !!!!!! توجه .........توجه.................
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 01:38
خدایا کودکان گل فروشت را می بینی؟ مردان خانه به دوش ٬ زبان های عشق فروش٬ انسان های آدم فروش٬ همه را میبینی ؟؟؟؟ می خواهم یک تکه آسمان کلنکی بخرم ...... دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد ..........!!!!!!!!!!!!............................
-
قصه پدر بودن
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 01:28
زمستون بود کلاغ غذا پیدا نکرده بود بچه هاشو سیر کنه تیکه تیکه از گوشت تنش می کند تو دهن بچه هاش می ذاشت. زمستون تمام شدکلاغه مرد و بچه هاش گفتن خوب شد مرد خلاص شدیم از این غذای تکراری!!!!!!!!!!!!! اینه قصه ی تلخ پدر بودن در این زمانه
-
بی عاطفه
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 00:43
خوب رویان جهان رحم ندارند دلشان باید از جهان گذری تا که شوی همرهشان روز اول که سرشتن گل پیگرشان سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان
-
2دقیقه آخر
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 00:35
-
سوسکا مشکل دارن
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 23:06
- فک کنم این سوسکا مشکل مثانه دارن، یه سره تو دستشویین!!!!! خجالتم نمیکشن مثلا امروز خواستم برم دستشویی....یکیشون دستشویی بود معلوم نبود چه موقع رفته بود اون تو چراغم خاموش بود نفهمیدم دستشویی پره حداقل نرم... روم به دیوار رفتم تو اقا سوسکه هم دستشویی بود ... اینقدر هول کردم که نفهمیدم درو بستم میخوام برگردم برم بیرون...
-
بلند ترین و کوتاه ترین ساعت روزه داری
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 16:32
بچه ها میدونید کوتاه ترینو بلندترین ساعت روزه داری تو کدوم شهراست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آرژانتین؛ به سبب قرار گرفتن در نقطه جنوبی آمریکای جنوبی، کوتاه ترین زمان روزه داری را داراست با 9 ساعت و 30 دقیقه: (مسی اگه خواستی بری اینجارو بگیری منم باهات میام ) دانمارک با 21 ساعت طولانی ترین روز را دارد: (اخی بیچاره ها یعنی فقط 3 ساعت...
-
خب جوونم یکم خواستم جلب توجه کنم وگرنه هیچی ندارم...
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 04:16
-
عقده های بیخود...
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 00:34
- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه! - قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم! - موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی! - پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن! - آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن! - مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن! - کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم! - ته دیگ هم نشدیم که واسطه...
-
جا پا جای رابین
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 00:28
رابین پامو گذاشتم جا پات یه چند تا جوک گذاشتم با اجازت... روز قیامت خدا به مردا میگه: اونایی که زن ذلیل بودن سمت چپ بقیه سمت راست همه میرن سمت چپ فقط یکی نمیره. خدا بهش میگه چرا تو نرفتی اونور؟ میگه: خانومم گفته اینجا وایسا به یارو میگن: خسته نباشی .میگه : باشم مثلا" چه غلطی میکنی یارو میره خیاطی میگه این پارچه...
-
نامه عاشقانه خیلی جالب - حتماتا آخربخونید
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 00:21
نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید. 1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم 2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو 3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم 4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و 5- این احساس در قلب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیرماه سال 1391 15:32
فرارسیدن ماه مبارک رمضان، ماه عشق ورزی به خالق هستی بر مسلمانان جهان، مبارک
-
حوصله جمع وتفریق ندارم یه ضرب خرابتونم...
شنبه 31 تیرماه سال 1391 01:14
واااااااااااااااااااااای...توروخدا بخاطر پست نذاشتنم دعوام نکنید بخدا زندگی من این جوری شده : بخوابم . با رابین چت کنم . بخوابم ! بعدشم هردو روز یبار یه چی بریزم تو شکمم تا نمیرم و باز بتونم بخوابم! دیگه حوصله ی هیچی رو ندارم! این پست رو هم بخاطر چندتا بچه باحال گذاشتم تا ازم ناراحت نباشن و هی نگن بی معرفت! بیاین دوست...
-
گربه و شوهر
جمعه 30 تیرماه سال 1391 23:35
مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره...
-
یه داستان عشقی و رمانتیک
جمعه 30 تیرماه سال 1391 14:24
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم...
-
گوجه ی عجیب غریب
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 18:03
-
رابین پیشی
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 17:54
جوجه ی سوارکار!!!!!!!!!!!!!!
-
شعر واسه 25 کوچولو!!!
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 17:41
کفشدوزک کوچولو حسابی غصه داره چون ک برای دوختن دیگه کفشی نداره سوزنشو گذاشته کنار گل تو باغچه کاشکی براش بیارن یه لنگه کفش کهنه نخ هاشو قیچی کرده تا که باشه آماده وقتی کفشی نداره نخ ها چه سودی داره؟ از اون دورا میادش انگار صدای خش خش داره میاد هزارپا با یه بخچه رو دوشش تو بخچه اش گذاشته هزارتا کفش پاره حالا دیگه...
-
رابین خیلی خیلی کوچولووووووووووووو!!
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 01:44
بچه ها دلم میخواد براتون شعرای مهدکودک بخونم! بخونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
رابین کوچولو!!
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 01:21
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام! ببخشید که نبودم!! مسافرت تشریف داشتم! همون همدانی که همتون پیچوندین!! نامردا!! من بدبخت چه گناهی کرده بئدم... ولی سوز ب دل همتون خیلی خوش گذشت... از مدرسه ی ما نرگس رضایی...
-
جای خانم فرهمند بدجور خالی
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 21:49
آیا میدانستید عهد نامه ترکمانچای در روز 23 آبان ماه 1389 به پایان رسید؟ا یعنی از روز 24 آبان ماه 1389 رسما" کشور آذربایجان جزء خاک ایران خواهد بود زیراطبق این عهد نامه ایران آذربایجان را در سال 1289 به مدت 100 سال به روسیه داده بود که در تاریخ 23 آبان ماه 1389 این مدت به پایان رسید. پس چرا شهرارو پس نمیگیرن؟؟؟؟؟
-
خرید شوهر
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 13:55
یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد. این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت...
-
اسمان
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 22:36
یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شد ی به اسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای تو را پا ک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه ک ن و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو ح رف میزنند باور کن که با او هرگز...
-
یک زنگ یک خاطره
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 02:00
خدایا چکار کنم.....دیگه طاقت ندارم.....بیخیالش زنگ میزنم...ناراحت شد که شد....باید بفهمم که... گوشیوبرداشتم....شمارشو گرفتم.....بوق خورد.....یک.....دو.....سه.....گوشی برداشته شد.. _بله؟ سکوت کردم...وای انگار خودش بود....نه مطمئن بودم خودشه.....دوباره گفت :بله؟ صدام لرزید آروم گفتم الو...سلام... جواب داد : سلام ........
-
جاده
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 01:24
هه....راهش چه طوانیه....پر پیچ و خم.....بدون پایان .... زندگی منم همین شکلیه...
-
خاطرات یک تازه عروس
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 00:23
دوشنبه الان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقرشدیم. خیلی سرگرم کننده هست این که واسه ریچارد آشپزی میکنم . امروز میخوام یه جور کیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده 12 تا تخم مرغ رو جدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازهی کافی نداشتم واسهی همین مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغها رو...