اسمتون به ژاپنی چی میشه؟؟ با استفاده از معادل سازی انگلیسی به ژاپنی میتونید متوجه شین اسم شما به ژاپنی چجوری خونده میشه…
A – ka
B – tu
C – mi
D – te
E – ku
F -l u
G – ji
H –
ri
I – ki
J – zu
K – me
L – ta
M – rin
N – to
O – mo
P –
no
Q – ke
R – shi
S – ari
T – s
U – do
V – ru
W – mei
X
– na
Y – fu
z – zi
لینک زیر هم اسمتون رو به ژاپنی می نویسه ... یا هر چیز دیگه ای رو
یه پدری بود که یه پسر داشت.پسر همیشه تو کار های مزرعه به پدر کمک میکرد،ولی امسال نمی تونست به پدرش کمک کنه چون توی زندان بود.
ادامه مطلب ...همه گفتن:عشقت داره خیانت می کنه
گفتم:می دونم
گفتن:این یعنی دوست ندا ره ها !!!!!!!
گفتم:می دونم
گفتن:احمق یه روز میزاره می ره تنها می شی!!
گفتم :می دونم!
گفتن:پس چرا ولش نمی کنی؟..
گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بدترین درد آن است
که برای توقف ریزش دانه های اشکت لبخند بزنی
********
هیچ کس ندانست کوه چون سنگ بود تنها شد،یا چون تنها شد سنگ شد!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب ...
خدایا کودکان گل فروشت را می بینی؟ مردان خانه به دوش ٬ زبان های عشق فروش٬ انسان های آدم فروش٬ همه را میبینی ؟؟؟؟ می خواهم یک تکه آسمان کلنکی بخرم ...... دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد ..........!!!!!!!!!!!!............................
زمستون بود کلاغ غذا پیدا نکرده بود بچه هاشو سیر کنه تیکه تیکه از گوشت تنش می کند تو دهن بچه هاش می ذاشت. زمستون تمام شدکلاغه مرد و بچه هاش گفتن خوب شد مرد خلاص شدیم از این غذای تکراری!!!!!!!!!!!!!
اینه قصه ی تلخ پدر بودن در این زمانه
خوب رویان جهان رحم ندارند دلشان باید از جهان گذری تا که شوی همرهشان
روز اول که سرشتن گل پیگرشان سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان
- فک کنم این سوسکا مشکل مثانه دارن، یه سره تو دستشویین!!!!!
خجالتم نمیکشن مثلا امروز خواستم برم دستشویی....یکیشون دستشویی بود معلوم نبود چه موقع رفته بود اون تو چراغم خاموش بود نفهمیدم دستشویی پره حداقل نرم...
روم به دیوار رفتم تو اقا سوسکه هم دستشویی بود ... اینقدر هول کردم که نفهمیدم درو بستم میخوام برگردم برم بیرون باید درو باز کنم.... با دماغ رفتم تو در......
من هنوز نفهمیدم چرا سوسک ها یا حمومن یا دستشویی.....
بچه ها میدونید کوتاه ترینو بلندترین ساعت روزه داری تو کدوم شهراست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آرژانتین؛به سبب قرار گرفتن در نقطه جنوبی آمریکای جنوبی، کوتاه ترین زمان روزه داری را داراست با 9 ساعت و 30 دقیقه:
(مسی اگه خواستی بری اینجارو بگیری منم باهات میام)
دانمارک با 21 ساعت طولانی ترین روز را دارد:
(اخی بیچاره ها یعنی فقط 3 ساعت روزه نیستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وای خــــــــــــــــدا جون بیچاره ها)
و در اخر ایران خودمون که حد وسطه بازم خدارو شکر که مجبور نیستیم 21 ساعت روزه باشیم)
ایران با16 ساعت روزه داری
- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!
- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو
آب بندازیم!
- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!
- پایان
نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!
- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش
کنن!
- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!
- کلاه هم نشدیم حداقل
باعث سرگرمی ملّت باشیم!
- ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و
سعی و تلاش کنن!
- خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته
بشه!
- کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون
بکشن!
- صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!
- مدیر بانک هم
نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!
- آبدارچی
بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!
- بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون
شیرین بیاد!
- آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون
حساب ببرن... اه
- بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون
باشه
- لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...
- فرزند آخرم نشدیم که
هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!
- فرزند آخر هم نشدیم که با داداش
بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!
- به استاد میگم استاد شما که
9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست
گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!
-
مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!
-
زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...
- تام و جری هم نشدیم زندگی مون
سرتاسر هیجان باشه
- نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون
کنه
- نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه
- شریعتی هم نشدیم هر چی جملات
قصاره نسبت بدن به ما
- ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه
چی حل شه!
- چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم
-
قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم
- عینک آفتابی هم نشدیم دنیا
رو از دید بقیه ببینیم
- فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه
-
گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم
- معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن
که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن
- کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان
بشیم
- ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم
ماکسیما بخریم!
- مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم
- ای
خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون
- مگس
تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم
- توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون
خودکشی کنن
- بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه
پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن
- گلدونم نشدیم یکی
یه گل بهمون بده
- کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن
-
کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم
- مهران رجبی هم نشدیم همه به خاطر دماغمون
بشناسنمون
- دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن
عوضش من رابین کوشولوام.....یووووووووهووووووووووووو
نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید.
1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم
2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو
3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم
4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و
5- این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید
6- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم که
7- شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار کوتاه بود اما
8- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و
9- بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
10- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمیتواند تحمل کند و با این وضع
11- اگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر را
12- به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند . بنابراین با جدایی ازهم
13- خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که
14- از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش
15- این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت کننده است اگر
16- باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم که
17- جواب مرا ندهی . چون حرفهای تو تمامش
18- دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت که دارای کمترین
19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه
20- تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمتوانم قانع شوم که
21- تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم .
و در آخر اگر میخواهی میزان علاقه مرا به خودت بفهمی از مطالب بالا فقط شماره های فرد را بخوان!!!
واااااااااااااااااااااای...توروخدا بخاطر پست نذاشتنم دعوام نکنید
بخدا زندگی من این جوری شده : بخوابم.با رابین چت کنم.بخوابم! بعدشم هردو روز یبار یه چی بریزم تو شکمم تا نمیرم و باز بتونم بخوابم! دیگه حوصله ی هیچی رو ندارم!
این پست رو هم بخاطر چندتا بچه باحال گذاشتم تا ازم ناراحت نباشن و هی نگن بی معرفت!
بیاین دوست باشیم...با من مهربون باشید!
باش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
اخجووووووووووووووووووون! حالا میخوام متن یه اهنگو براتون بزارم
شرمنده ها! ولی وضع اینترنتم خرابه نتونستم اهنگشو براتون بزارم!
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود
و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و
آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم
گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی"
باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن
زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم
پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم.
تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد
از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و
گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی"
باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز
قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد"
.
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی
هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و
برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در
خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون
کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد
و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام
بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما...
من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک
سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به
اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو
میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ
التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو
بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی
خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو
نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه
، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو
میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم
. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت
. به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ،
فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ،
دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون
توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که
بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی
ام ... نمیدونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.
....
ای کاش این کار رو کرده بودم
................."