یاد خانم فرهمند افتادم و اون آش مریم!
یادش به خیر!
ناصرالدین شاه سالی یکبار آش نذری می پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می یافت تا ثواب ببرد!!!
در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عده ای دیگ های بزرگ را روی اجاق میگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود.
خود شاه هم بالای ایوان می نشست و قلیان میکشید و از آن بالا نظاره گر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده میشد و او می بایست کاسه آنرا از اشرفی پرکند و به دربار پس بفرستد.( معنی ثواب رو هم فهمیدیم !)
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.
پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت میشد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خب! بهت حالی میکنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد!
jaleb boud
.
.
.
rasti agar moafegh be tabadol e link hasti khabar bede
تو اسم نداری؟
Girim dashte basham?!!!
ولش, نمیخوای بگی نگو؛ فقط یه لحظه کنجکاو شده بودم!
دلم کلی براتون تنگیده
He...
Adat nadaram konjkavie bacheharo sarkub konam vali khodet gofti,bikhi