یه دوستی داشتم که اصلا اهل این سوسولبازیا و تقلب و این حرفا نبود. یه روز قبل از امتحان یه چاقو میزاشت جیبش میرفت دم خونهی استاد
ما شالله الان مهندس قابلی هم شده...
زمزمه های دانشجویان شب قبل از امتحان:
خب!
این که نمیاد...
اینم که بلدم...
دیگه وقت خوابه...
لامصب موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه. دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی!