مقصد نهایی ۲

ببخشید پا تو کفش اما میکنم اما منم یه خاطره دارم عشقم میکشه بنویسم حالامشکلیه؟؟؟؟  

کلاس اول که بودیم با  معلم  زبانمون کل کل داشتیم اذیتش میکردیم سر کلاسش تیکه میپروندیم ۶تا بودیم که قسم خورد ما ۶تا رو از هم جداکنه (همینم باعث شد منو اما یه سال تو کلاس هم نباشیم)خلاصه بچه هایی که زبانشون خوب بود باهاش اینگلیسی صحبت میکردن به امید اینکه متوجه حرفاشون نشه یه روز نمره یکی از بچه ها که زبانشم خیلی خوب بود رو کم کرد اونم اومد شروع کرد رو یه کاغذ فحش نوشتن (منو اماو یکی دیگه از بچه ها کنار هم میشستیم از شانس بد من فرزانه با اما دعواش شده بود جاشو با خانم اسمشو نبر عوض کرده بود)خلاصه یه نامه بلند بالا که توش فحش هایی از قبیل بیشعورو اشغالو.........بود داد دست من که مثلا معلمه ایناست (فحشاشم قربونش برم همه شوش به پایین بود ) معلممونم اومد نامه رو ازش گرفت اول صورتش قرمز شد بعد از ۵دقیقه شروع کرد به نصیحت کردن گفت فکر نکنید من  نمیفهمم با من لج میکنید (اخه به مهساو فرزانه گفته بود از اسمشو نبر یاد بگیرید مقنعش اینقدر جلو(فضول) از جلسه بعد اسمشو نبر مقنعشو داد عقب اونا جلو)خلاصه کلی نصیحت کرد و بعدشم گفت من اگه سال دیگه شماها رو از هم جدانکردم 

درسته اون لحظه خیلی کیف کردیم اما بعدش هممونو از هم جداکرد اسمشو نبرو تک تویه کلاش تنها انداخت (حال کنید عمق فاجعه را) اسمشو نبرو از مهساو پریسا جداکرد منو اما رو از هم جداکرد من با مهسا یه جا افتادم پریساو فرزانه و اماهم یه جا فقط واسه یه لحظه کیف کردن  

حالا به نظرتون ما به هدف یا مقصدمون که ضایع کردن اون بود رسیدیم یا خودمون ضایع شدیم؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
Robin یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:19

چقدر سخت بود!
به نظرم شماها یه مشت بچه بودین.
اون معلم زبانه هم بچه تر

یعنی چی چقدر سخت بود؟؟؟؟؟؟
اره مام خیلی بچه بودیم

پروفسور یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:07

دیوونه ها!

ولی خیلی حال کردیم

محیا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:51

ببخشید شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واسه چی عصبانی؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد