شنبه:خداکنه آنقدر باران بیاید که سقف خانه ی آقای طاهری چکه کند و نتواند به مدرسه بیاید آنوقت ناظم کلاس را تعطیل میکند ما میریم دنبال فوتبال.
یکشنبه:خدا کنه آقای طاهری پادردش عود کنه.آنوقت آقای ناظم کلاس را تعطیل میکند ما میریم دنبال فوتبال.
دوشنبه:خدا کنه برای آقای طاهری صد تا مهمون برسه آنوقت آقای ناظم کلاسو تعطیل میکنه ما میریم دنبال فوتبال.
سه شنبه:خدا کنه آقای طاهری دستش رو با چاقو ببرد آنوقت آقای ناظم کلاسو تعطیل میکنه ما میریم دنبال فوتبال.
چهارشنبه:خدا کنه آقای طاهری در خیابان با صاحبخانه مشغول صحبت بشه آنوقت آقای ناظم کلاسو تعطیل میکنه میریم دنبال فوتبال.
پنجشنبه:خدا کنه اقای طاهری سرما بخوره ونتواند به مدرسه بیاید و ما بریم دنبال فوتبال.
جمعه:انقدر باران آمده که سقف خانه ی آقای طاهری چکه میکند؛پادردش هم عود کرده وصدتا مهمون براش رسیده و دستش هم با چاقو بریده و موقعی که برای پانسمان دستش به درمانگاه میرفته در خیابان با آقای صاحبخانه رو به رو شده و آنقدر ایستاده و صحبت کرده که سرما خورده و بستری شده.حالا ما باید فوتبال روز جمعه رو تعطیل کنیم و دسته جمعی همراه آقای ناظم بریم عیادت آقای طاهری!
وحشتناک هوس کردم به جون خانم طاهریان دعا کنم که بریم دنبال اینترنت
ولی میترسم!!
بیا دعا کنیم، ولی نمیتونیم بریم دنبال اینترنت!
چرا نمیتونیم به زور رمزو ازش میگیریم میریم!اللکی یه نمره از ترمم کم کرد