دیگه چیزی نمونده

من خیلی تنهام... خیلی...

تنها کسی که مونده بود قلبم بود که به عشق اون میزد

اما الآن فهمیدم مریض شده دیگه اون شورو غوغای قدیمو نداره

آروم میزنه خیلی آروم

از این همه دروغ مریض شده..

این همه دروغ که هی بهش میگن

میگن امروز فلان جا میبینیش اما وقتی میره دیگه نمیبینتش

چون اصلا نبود...

دل من... آروم تر باش

دیگه چیزی نمونده

آره ... داره تموم میشه

از این مریضی هم خلاص میشی

داری میری... برا همیشه

نگران نباش فقط یکم تا پایان مونده....


نظرات 3 + ارسال نظر
پروفسور چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:21 http://atlaseno.samenblog.com

نفهمیدم، گلت مریض شده یا قلبت؟

دلم

hamidreza چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:45 http://ok-love7.blogsky.com

سلام دوباره ،،،،،،،،،،،،
من که گیج شدم لطفاً راهنماییم کنید شما مگه چند نفر هستید . الآن که یه کم دقت کردم فهمیدم شما باید چهار نویسنده ی این وب باشید . حالا که اینجوری شد میشه بگید برای ساعت ده روز چهارشنبه با کدومتون قرار چت داشتم . اگه میشه شما زودتر منو اَد کنید . اگر هم دوست دارید من شما رو اد کنم لطف کنید یه بار دیگه ایمیلتون رو برام بفرستید .
زود بیاید ها قرارتون یادتون نره.... من کلی وقتو تنظیم کردم .

hamidreza.love7@yahoo.com

سلام!
بله ما 4 نفریم اما تازه شدیم 5 نفر
من=اما / s.s.t / پروفسور / الیا / و رابین جون که تازه اومده
تا اونجایی که من میدونم شما با من قرار نداشتین
با الیا بود که s.s.t خودشو نخود کرد. در اصل شما تمام قرار هاتونو با s.s.tگذاشتین الآنم تو پست اون کامنت بذارین بهتون جواب میده

S.S.T چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 19:39

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد